نگاهی به مکتب رئالیسم جادویی

نگاهی به مکتب رئالیسم جادویی

رئالیسم جادویی در ادبیات داستانی واکنشی نظری و زبانی است به محدودیت‌های روایت واقع‌گرایانه در توصیف تجربیات جمعی‌ای که هم تاریخی‌اند و هم اسطوره‌ای. تفاوت بنیادی رئالیسم جادویی با فانتزی و سوررئالیسم در «عادی‌بودنِ غیرعادی» است: در متون رئالیسم جادویی، رخدادهای نامأنوس نه به‌عنوان وقایعی شگرف، بلکه به‌عنوان اتفاقات بدیهیِ زیست روزمره پذیرفته می‌شوند؛ نویسنده ساختار روایت را طوری تنظیم می‌کند که خواننده مجبور به قضاوت دربارۀ ماهیت واقعی یا خیالی ماجرا نشود، زیرا هر دو در یک میدانِ روایی هم‌معنا و هم‌قانون ظاهر می‌گردند. این پذیرفتنِ هم‌زمانِ سطوح متعددِ واقعیت، زمینۀ نظری‌ای را فراهم می‌آورد که رئالیسم جادویی را از صرفاً «افزودنِ جادو» متمایز می‌سازد و آن را به دستگاهی برای بازخوانی تاریخ، حافظه و هویت تبدیل می‌کند. ریشه‌های این مکتب ترکیبی و چندوجهی است: میراثِ فولکلور و اساطیر بومی، حافظۀ جمعیِ سرکوب‌شده، تجربیاتِ خشونت‌بار تاریخِ استعمار و دیکتاتوری، و واکنشِ فرهنگی به وارداتِ مفاهیمِ مدرنِ غربی که همه و همه با هم درآمیخته شده‌اند و زبان ویژه و تازه‌ای پدید آمده است.

آلخو کارپانتیه از اصطلاحِ «lo real maravilloso» استفاده کرد و تلاش کرد تفاوتِ اعجازِ «واقعی» آمریکای لاتین را از اعجازِ صرفاً تخیلیِ اروپایی مشخص کند؛ این دیدگاه نقشِ کلیدی‌ای در شکل‌گیریِ نظریۀ رئالیسم جادویی ایفا کرد. از منظرِ فرم، نویسندگانِ این مکتب از تکنیک‌هایی بهره می‌برند که همگی در خدمتِ مشروعیت‌بخشی به امرِ معجزه‌آسا هستند: ارائۀ جزئیاتِ عینی و موشکافانه برای رخدادهای شگفت، به‌کارگیریِ لحنِ راویانی که رخدادهای جادویی را امری طبیعی جلوه می‌دهند، پیوندِ سبک‌های روایی مختلف و شکل‌دهی به زمان به‌صورتی غیرخطی و تکه‌تکه. این ابزارها خواننده را وادار می‌کنند تا به‌جای پرسش مداوم دربارۀ «واقعی‌بودن» یا «خیالی‌بودن»، به کشفِ معانیِ نمادینِ رخدادها در بافتِ اجتماعی و تاریخی بپردازد؛ بنابراین جادو در این متون اغلب عملکردِ نمادین و نظری دارد و صرفاً از منظر زیبایی‌شناختی بررسی نمی‌شوند. موضوعاتِ مرکزی که بارها بازتولید می‌شوند عبارت‌اند از تلاقی حافظۀ فردی و جمعی، بازنمایی خشونت و روان‌زخم تاریخی، تضاد میان روایت رسمیِ قدرت و تجربۀ زیستی مردم، و درهم‌تنیدگی سنت‌های بومی با عناصر وارداتیِ مدرنیته.

رخدادهای جادویی معمولاً نقشِ مترادفِ تاریخِ سرکوب‌شده را بازی می‌کنند: بازگشت‌های اعجازگونۀ مردگان، اشیاء سخنگو، یا پیشامدهای ناگهانی که کارکردِ اخلاقی و انتقادی دارند و حافظۀ جمعی را احیا می‌کنند. از منظرِ نظریۀ ادبی می‌توان از مفاهیمی چون کرونوتوپ (زمان-مکان چندصدایی) و «تکثرِ هستی‌شناختی» بهره گرفت تا نشان داد که چگونه این متون چند نظامِ حقیقت را هم‌زمان معتبر می‌دانند و چگونه روایتِ جمعی جای روایتِ تک‌صدایی تاریخ را می‌گیرد. این خوانش به ما کمک می‌کند بفهمیم چرا رئالیسم جادویی برای جوامعی که تاریخ رسمی‌شان ناقص یا تحریف‌شده است، جذاب و کاراست: زیرا امکانِ بیانِ ناگفته‌ها را از مسیرِ نماد و اسطوره فراهم می‌آورد.

در سطح سیاسی و تاریخی، آمریکای لاتین به‌خاطر بسترِ استعمار، خشونتِ ساختاری، دیکتاتوری‌ها و نابرابری‌های عمیق، زمینۀ مساعدی برای رشد و نموِ این مکتب فراهم آورد؛ نویسندگان در دوره‌های سانسور و سرکوب از زبانِ جادویی به‌عنوان ابزارِ مقاومتِ فرهنگی بهره بردند و بدین‌سان رئالیسم جادویی هم مسئولیت روایت‌گری تاریخی را بر عهده گرفت و هم بازنمایی هویت. لازم است بین رئالیسم جادویی و سایر گونه‌ها تفکیکِ دقیق انجام شود: برخلاف فانتزی که غالباً جهانِ دیگری خلق می‌کند، رئالیسم جادویی جهانِ شناخته‌شده را حفظ می‌کند و تنها قواعدِ آن را گسترش می‌دهد؛ برخلاف سوررئالیسم که به ناخودآگاه و تصادفِ تصویری تکیه دارد، رئالیسم جادویی به ساختارِ اجتماعی-تاریخی مرتبط است.

رئالیسم جادویی در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به اوج رسید؛ دوره‌ای که در ادبیات آمریکای لاتین به نام بوم (Boom) یا دورۀ شکوفایی معروف است. در این سال‌ها، نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس، خولیو کورتاسار و ماریو بارگاس یوسا درخشیدند و ادبیات اسپانیایی‌زبان را به یکی از جریان‌های جهانی بدل کردند. نقطۀ عطف این جنبش، انتشار رمان «صد سال تنهایی» در سال ۱۹۶۷ بود. این اثر با خلق شهر خیالی ماکوندو، نه‌تنها تاریخ و اسطوره و سیاست کلمبیا را درهم آمیخت، بلکه الگویی برای جهان‌بینی رئالیسم جادویی ساخت.

رئالیسم جادویی

در ماکوندو، باران‌های بی‌پایان، صعود کاراکترها به آسمان و حضور ارواح به همان اندازه واقعی‌اند که جنگ‌های داخلی یا بحران‌های اجتماعی. اما رئالیسم جادویی محدود به آمریکای لاتین نشد. هرچند ریشه‌های آن در بافت تاریخی و فرهنگی این قاره است، عناصرش در جاهای دیگر نیز به کار رفتند. یکی از نمونه‌های مهم، رمان «مرشد و مارگریتا» نوشتۀ میخائیل بولگاکف در شوروی است. این اثر که در دهۀ ۱۹۳۰ نوشته و پس از مرگ نویسنده منتشر شد، با تلفیق مسکو در دوران استالین با حضور شیطان و موجودات ماورایی، نقدی رادیکال از جامعۀ سرکوب‌گر ارائه می‌دهد. بولگاکف با بهره‌گیری از عناصر جادویی و شگفت‌انگیز، به شکلی نمادین تناقض‌های نظام ایدئولوژیک زمانۀ خود را نشان می‌دهد. این کتاب نمونۀ درخشانی است از اینکه چگونه رئالیسم جادویی می‌تواند در زمینه‌ای غیرلاتینی نیز به ابزار نقد اجتماعی و فلسفی تبدیل شود

 گابریل گارسیا مارکز و رمانِ «صد سال تنهایی» با شهرِ ماکوندو نمونه‌ای از ترکیبِ اسطوره و تاریخِ خانوادگی ارائه می‌دهد؛ ایزابِل آلنده و «خانۀ ارواح» با ساختارِ نسلی و روایتِ سیاسی-خاندانی حافظه را بازسازی می‌کند؛ میخائیل بولگاکف و «مرشد و مارگریتا» که هرچند در متنِ روسی نوشته شده، نشان می‌دهد چگونه استفادۀ اعجازگونه از واقعه می‌تواند نقدِ ایدئولوژی و اقتدار را امکان‌پذیر کند؛ و آلخو کارپانتیه با «قلمرو این عالم» که مفهومِ اعجازِ واقعی را به‌عنوان یک تجربۀ متمایز قاره‌ای تبیین کرد. خواندنِ این متون به‌صورت موازی روشِ خوبی است برای درکِ تنوعِ ابزارها و اهدافِ رئالیسم جادویی: گاهی راهِ بیانِ روان‌زخم، گاهی نقد قدرت و گاهی بازسازیِ هویتی که در روایت‌های رسمی گم شده است. اگر خواننده‌ای دنبال متنی است که هم تحلیلِ نظریِ عمیق داشته باشد و هم جذابیتِ رواییِ بالا، رئالیسم جادویی هنوز یکی از پربارترین میدان‌ها برای کاوش است.

2 ماه قبل

پست‌های مشابه

دیدگاه و پرسش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نگاهی به مکتب رئالیسم جادویی

نگاهی به مکتب رئالیسم جادویی

2 ماه قبل

دیدگاه و پرسش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

safir

آخرین مقالات

5 مقاله اخیر را می‌توانید از این قسمت مشاهده نمایید.

بهترین مقالات

بهترین مقالات را می‌توانید در این قسمت ببینید.