رمان «کارتپستالهای آبی» نوشتهی داگلاس بروتون، سفری آرام اما پراضطراب در لایههای پنهان ذهن انسان معاصر است؛ رمانی در ژانر روانشناختی و عاطفی که با زبانی شاعرانه و نگاهی فلسفی، از پیوندهای گسستهی عشق، خاطره و گناه سخن میگوید. بروتون در این اثر، همچون فیلمسازی دقیق، قابهایی از گذشته و حال را بههم میدوزد تا از خلال تکرار و فراموشی، چهرهی انسانِ در جستوجوی معنا را آشکار سازد.
عنوان کتاب استعارهای است از لحظاتی گذرا و درعینحال ماندگار؛ کارتپستالهایی آبی از گذشتهای دور که هنوز در حافظهی راوی و مخاطب زندهاند، همانقدر روشن که محو، همانقدر نزدیک که دستنیافتنی. در این میان، ترجمهی تارا کاظمی با حفظ لحن شاعرانه و حساس متن، توانسته لطافت نثر نویسنده را به فارسی منتقل کند، بیآنکه از ریتم آرام و موسیقایی آن بکاهد.
داستان با فصلی آغاز میشود به نام «نخ تخلت»؛ گرهی از خاطره و خیال که از همان آغاز، جهان درونی اثر را میسازد. در این فصل، راوی میان گذشته و حال در نوسان است و از خلال جزئیات روزمره ــ یک نگاه، صدای دورِ یک خیابان، یا تصویری در آینه ــ فروپاشی درونی خود را بازمیگوید. بروتون با زبانی ساده اما پرکشش، ذهنی متلاطم را ترسیم میکند که در پی ترمیم خویش از مسیر یادآوری و نوشتن است.
در فصلهای بعد، ما با شخصیتهایی روبهرو میشویم که هر یک در مدار گناه، سکوت و دلتنگی میچرخند. نامهها و کارتپستالها همچون پلهایی میان گذشته و اکنون عمل میکنند؛ پیامهایی از عشقهای ازدسترفته و امیدهای خاموش. هر کارتپستال، تلاشی است برای حفظ پیوندی انسانی در جهانی که از گفتوگو تهی شده است.
بروتون در این رمان، از گفتوگوهای کوتاه و سکوتهای طولانی بهره میگیرد تا فضای اثر حالتی سینمایی و دروننگر پیدا کند. مضامینی چون پشیمانی، دلتنگی، و جستوجوی معنای رهایی در سراسر کتاب جاریاند. در میانهی روایت، راوی درمییابد که خاطره نه پاکشدنی است و نه قابل تکرار؛ تنها میتوان آن را بازخواند، همانگونه که نغمهای آشنا را در دل سکوتی دور میشنویم.
از میان فصلها، «نخ تخلت» جایگاهی محوری دارد؛ نقطهای که ساختار ذهنی کل رمان از آن منشعب میشود. خواننده در این فصل با ذهنی شکسته و پراکنده روبهروست که برای درک معنا، باید قطعات پازل را خود به هم پیوند دهد. در فصلهای پایانی، نثر بروتون به اوج شاعرانهی خود میرسد؛ مرز میان واقعیت و خیال از میان میرود و کارتپستالها بدل به نماد حافظهی جمعی و شخصی انسان میشوند. هر خاطره، چون تصویری رنگباخته، در ذهن تداوم مییابد و نشان میدهد که هیچ رابطهای واقعاً تمام نمیشود، بلکه در حافظه شکلی تازه میگیرد.
داگلاس بروتون، نویسنده و فیلمنامهنویس بریتانیایی، با آثاری شناخته میشود که در مرز میان ادبیات و سینما حرکت میکنند. او با نگاهی تأملبرانگیز به زمان و حافظه، شخصیتهایش را در میانهی واقعیت و رؤیا رها میکند تا خواننده در سکوت و خلأ، پژواک عاطفی آنان را بیابد. تارا کاظمی، مترجم اثر، نیز با نثری روان و دقیق، توانسته است استعارههای شاعرانه و ریتم درونی نثر بروتون را بهزیبایی در زبان فارسی بازآفرینی کند.
در نهایت، «کارتپستالهای آبی» کتابی است برای خوانندگانی که به ادبیات درونگرا و روانشناختی علاقهمندند؛ برای آنان که میان سطور، در پی کشف سکوت، حافظه و امکان جبراناند. این رمان، نمونهای درخشان از نثر مدرن اروپایی است که در سادگی ظاهریاش، عمیقترین احساسات انسانی را پنهان کرده است — اثری که با هر صفحه، چون تصویری محو اما زنده، در ذهن خواننده باقی میماند.
شما میتوانید نسخه الکترونیکی این کتاب را از طریق پلتفرم طاقچه و فیدیبو مطالعه کنید.





نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.