1938، مونیخ. آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی و نویل چمبرلین، نخستوزیر بریتانیا در اتاقی گرد هم آمدند. قرارشان بر این بود که با امضای توافقنامهای که بعدتر با نام توافقنامۀ مونیخ شناخته شد، بر سر مسائلی با هیتلر مصالحه و مماشات کنند. یکی از مفاد این توافقنامه الحاق نواحی آلمانینشین سودت در چکسلواکی به خاک آلمان بود. نکتۀ عجیب این بود که هیچ نمایندهای از چکلسواکی در این جلسه حضور نداشت. چمبرلین توافقنامه را امضا کرد و در سخنرانی بعد از امضا گفت: «من برای زمانهمان صلح به ارمغان آوردم.» منظورش امضای همان توافقنامهای بود که به دیکتاتوری چون هیتلر اجازه میداد بی هیچ مانعی خاک چکسلواکی را اشغال کند. یک سال هم نگذشت که هیتلر به لهستان حمله کرد و آتش جنگ دوم شعلهور شد و میلیونها انسان کشته شدند. اهالی چکسلواکی، این توافقنامۀ شوم را خیانتی ننگین به کشورشان میدانستند. خیانتی که نه گذاشت بجنگند و نه مقاومت کنند. اما همهشان بر سر یک چیز اتفاق نظر داشتند: حداقلش آن بود که پراگ، دستنخورده باقی ماند و مجنونی چون هیتلر آن را مثل باقی شهرهای اروپا با خاک یکسان نکرد.
فضای سیاسی پیچیده دوران جنگ دوم و بعد از آن جنگ سرد، یکی از لایههای مهم و تأثیرگذار در روایتهای ادبی و داستانی پراگ است؛ جایی که خیانت، مقاومت و تنشهای سیاسی به شکلی ملموس در زندگی روزمره مردم و در ادبیات منعکس شده است.
شهر پراگ، پایتخت جمهوری چک، در طول قرون متمادی از دوران امپراتوریهای مختلف، جنگهای جهانی، رژیمهای کمونیستی و انقلابها عبور کرده است. این پشتوانه تاریخی غنی، شهر را به بستر مناسبی برای خلق داستانهای متفاوت و چندلایه تبدیل کرده است. فضای مهآلود و خیابانهای پراگ، فضایی رازآلود و رمزآلود میسازد که نویسندگان بهراحتی میتوانند از آن استفادۀ خلاقه کنند. پراگ به دلیل فضای خاص خود، یکی از معدود شهرهایی است که توانسته به شکل مؤثری بر فضای ذهنی و روانی نویسندگان و مخاطبان تاثیر بگذارد. خیابانهای باریک و پیچ در پیچ پراگ، پلهای تاریخی و معماری بینظیر آن، به همراه حضور قوی تاریخ و اسطوره، همگی در داستانها به عنوان نمادهایی قدرتمند به کار گرفته شدهاند.
این فضای شهری باعث میشود که داستانها به سمت مضامین خاصی هدایت شوند؛ مضامینی مانند تنهایی، غربت، رمز و راز، تضاد میان مدرنیته و تاریخ، و تلاش برای پیدا کردن هویت فردی و جمعی. پراگ در ادبیات داستانی، بیشتر از آنکه فقط مکانی باشد، به الگویی برای مواجهه با این پرسشها تبدیل شده است.
این ویژگیها در مجموعۀ صدهایی از پراگ بهخوبی منعکس شدهاند؛ کتابی که مجموعهای از داستانهای کوتاه نوشته شده توسط نویسندگان مختلف اهل پراگ را گرد هم آورده است و این شهر را نهفقط در قامت یک مکان فیزیکی، بلکه به عنوان یک شخصیت زنده در داستانها به تصویر میکشد. این مجموعه نشان میدهد که چطور نویسندگان، پراگ را به عنوان یک فضای زنده و تأثیرگذار در زندگی، زیست فرهنگی و سرنوشت شخصیتهای داستانهایشان در نظر میگیرند.
در ادبیات داستانی، شهرها فراتر از مکان جغرافیایی عمل میکنند؛ آنها نمادی از هویت، فرهنگ، و حتی روح جمعی یک ملتاند. در پراگ، این ارتباط بسیار قویتر است؛ چرا که شهر با تمام زوایای تاریک و روشن خود، در بسیاری از داستانها به عنوان عاملی تعیینکننده برای شکلگیری روایت و خلق شخصیتها حضور دارد. برای مثال، در داستانهایی که در صدهایی از پراگ گردآوری شدهاند، پراگ فقط یک پسزمینه نیست؛ بلکه خود شهر، با کوچههای باریک، کافههای قدیمی، و قصرهای تاریخیاش، تبدیل به یک عامل فعال و حتی گاه مرموز در داستانها میشود. پراگ به مانند یک موجود زنده نفس میکشد، شخصیتها را به سمت سرنوشتهای خاصی هدایت میکند و حتی گاهی مایه سردرگمی، ترس یا الهام میشود. یکی از معروفترین نویسندگانی که پراگ را به تصویر کشیده، فرانتس کافکا است. کافکا، که خود شهروند پراگ بود، در آثارش همچون محاکمه و مسخ، فضای پراگ را با تمام رازآلودگی و تنشهای روانشناختیاش منعکس کرده است. او توانسته حس اضطراب و بیهویتی را به خوبی با فضای شهری عجین کند و پراگ را به یکی از مهمترین بسترهای ادبیات مدرن تبدیل کند. بعد از کافکا، نسلهای بعدی نویسندگان اهل پراگ، از جمله میلان کوندرا، به نوعی پراگ را به عنوان شخصیتی خاص در آثار خود به کار بستهاند. کوندرا در رمانهایش، پراگ را نه فقط محل وقوع رویدادها بلکه محل شکلگیری ایدهها، فرهنگ و تحولات اجتماعی معرفی کرده است. این روند ادامه پیدا کرده و امروزه در داستانهای معاصر پراگ، این شهر همچنان به عنوان منبعی غنی برای کشف معنا و تجربههای انسانی دیده میشود.
کتاب صدهایی از پراگ نمونهای بارز از استمرار این ارتباط میان ادبیات و شهر است. این کتاب، مجموعهای از داستانهای کوتاه است که پراگ را در دورههای مختلف تاریخی و اجتماعی به تصویر میکشد؛ از پراگ قدیم و تاریخی تا پراگ مدرن و دموکراتیک. یکی از نکات جالب این مجموعه، تنوع نگاه نویسندگان به پراگ است. برخی از داستانها پراگ را شهری تاریخی و پر از خاطرات میبینند که هنوز سایههای گذشته بر آن سنگینی میکند. برخی دیگر پراگ را شهری پویا و در حال تغییر توصیف میکنند که با بحرانهای امروز دستوپنجه نرم میکند اما همچنان زنده است. این تنوع روایت نشان میدهد که پراگ نهتنها از نظر تاریخی بلکه از نظر فرهنگی و روانشناختی نیز شهری چندلایه است. این چندلایه بودن، خود را در شکلهای مختلف ادبیات داستانی نشان میدهد؛ از داستانهای اسرارآمیز و خیالپردازانه تا روایتهای واقعگرایانه و اجتماعی.
در انتها میتوان گفت که پراگ شهریست که خود روایتگر است و به شکل فعال در شکلگیری داستانها و شخصیتها سهیم است و نقش پویایی بازی میکند. برای روشنتر شدن میتوان گفت اگر جای پراگ، مثلاً بستر داستان لندن یا پاریس یا برلین انتخاب میشد، داستان بخش اعظمی از هویتش را از دست میداد. نقش فعال پراگ، شهر و خیابانهایش را تبدیل به عنصری زنده و تاثیرگذار میکند. شاید هیچ شهری رازآلودتر از پراگ نباشد؛ پراگی که در دامانش نویسندگانی مثل کافکا، کوندرا، کارل چاپک، بهومیل هرابال و یاروسلاو هاشک را پرورانده است.
