ترومن کاپوتی، نویسندۀ برجستۀ آمریکایی، با آثار خاص خودش، جایگاه ویژهای در ادبیات قرن بیستم دارد. یکی از عناوین مهم او، رمان آوای چنگ علفزار است که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد. این رمان، با الهام از خاطرات کودکی کاپوتی، به بررسی موضوعاتی چون هویت، دوستی، و تمرد از هنجارهای اجتماعی میپردازد.
آوای چنگ علفزار، نقطۀ تعادلی است میان کودکی و بلوغ، میان خیال و واقعیت، و میان خاطره و ادراک. این رمان، به اعتقاد بسیاری از منتقدان و خود کاپوتی، یکی از شخصیترین و درونیترین آثار اوست. ترومن استرکفوس پرسونز (که بعدها نام خانوادگی مادرش، کاپوتی، را برگزید) در سال ۱۹۲۴ در نیواورلئان به دنیا آمد اما کودکیاش را در مونروویل آلاباما، در خانۀ خویشاوندان مادریاش گذراند. یعنی همانجایی که بعدتر الهامبخش فضای داستانی آوای چنگ علفزار شد. به گفتۀ خودش، «این تنها کتابی است که من واقعاً از روی زندگی خودم نوشتهام.» در همین سالها بود که با هارپر لی، نویسندۀ کشتن مرغ مقلد، دوست شد؛ دوستیای که تا سالها ادامه داشت و ریشه در همان فضای جنوبی و گاه مالیخولیایی داشت که آثار هر دو را شکل داد. کاپوتی از نوجوانی به نوشتن علاقه داشت و نخستین موفقیتهایش در حوزۀ داستان کوتاه بهسرعت توجه منتقدان را جلب کرد. سبک او ترکیبی از نثر شاعرانه، توصیفهای پرجزئیات و نگاهی شخصی و احساسی به انسانها و روابطشان بود.
رمان آوای چنگ علفزار در قالب یک روایت اولشخص از زبان کالین فنویک، پسرکی یتیم، روایت میشود. او پس از مرگ والدینش با دو خالهاش زندگی میکند و بهتدریج وارد جهانی میشود که از فشارهای اجتماعی و فضای بیرحم دنیای واقعی فاصله دارد. خانۀ درختی، پناهگاهی است میان آسمان و زمین؛ استعارهای از تعلیق میان آرمانگرایی و واقعگرایی. “چنگ علفزار”، بهعنوان استعارۀ اصلی داستان، اشاره به صدایی دارد که باد هنگام عبور از میان علفهای بلند ایجاد میکند. به تعبیر خود کاپوتی، این صداها «یادآور مردگان، خاطرات، و لحظات گمشدۀ زندگیاند». این استعاره همزمان نوستالژیک و شاعرانه است، و نشاندهندۀ پیوند انسان با طبیعت و با گذشتۀ خود. کاپوتی همیشه به حاشیهنشینان دنیای مدرن علاقه داشت. در آوای چنگ علفزار، تمامی شخصیتهای مرکزی) بهنوعی از جامعه رانده شده یا بهصورت داوطلبانه از آن فاصله گرفتهاند. آنها، در برابر عقلانیت خشک و بیروح و اقتدار اجتماعی، شکل دیگری از زیست انسانی را پیشنهاد میکنند؛ زیستی مبتنی بر درک، شفقت و همزیستی با طبیعت.
هارولد بلوم، منتقد معروف در کتاب Modern Critical Views: Truman Capote، این رمان را «تمثیلی لطیف از شورش علیه انطباق اجتماعی و در ستایش تفاوت» توصیف میکند. در واقع، دوگانۀ دولی و خواهرش ورنا —که اولی نماد شهود، خیال و شفقت است و دومی نمایندۀ انضباط، سرمایهداری و اخلاقیات بورژوایی— هستۀ تضاد روایی رمان را شکل میدهد.
اگرچه رمان غیرداستانی در کمال خونسردی کاپوتی را به شهرت جهانی رساند، اما آوای چنگ علفزار از لحاظ سبک، محتوای درونی و روح شاعرانهاش، بیش از هر اثر دیگری به دغدغههای شخصی او نزدیک است. کاپوتی خودش گفته بود: «اگر بخواهم فقط یک اثر از خودم نجات دهم، همین را انتخاب میکنم.»
برخلاف صبحانه در تیفانی، که نگاه کاپوتی به تنهایی و خودآگاهی را در قالب شهری بزرگ همچون نیویورک بررسی میکند، آوای چنگ علفزار در بستری روستایی و طبیعی، به مضامینی مشابه میپردازد: طردشدگی، جستجوی آزادی، و میل به ارتباط با آدمهایی که شبیه خودمان هستند؛ همانهایی که جامعهپذیر نیستند و نُرمهای اجتماعی را پس میزنند. رمان بلافاصله پس از انتشار با استقبال گرم منتقدان مواجه شد. نیویورکتایمز، آن را «سرودِ آزادی و همدلی انسانی» توصیف کرد. در سال ۱۹۵۲، کاپوتی نسخۀ نمایشی رمان را نیز برای تئاتر تألیف کرد که با موفقیت اجرا شد. در سال ۱۹۹۵ نیز نسخۀ سینمایی آن به کارگردانی چارلز ماتاو منتشر شد.
با وجود لحن ساده و داستان خطیاش، این رمان در درازمدت از نظر منتقدان جایگاه خاصی پیدا کرده است. منتقدی چون برندا برادلی معتقد است که آوای چنگ علفزار «یک تمرین نویسندگی است در جهت نگارش خودزندگینامهای که از طریق استعاره و تخیل مسیرش را پیش میگیرد و درنهایت، به بیان روانکاوانۀ گذشتۀ سرکوبشده میانجامد.»
کاپوتی در این اثر، نه در پی ارائۀ راهحل، که در جستجوی درک موقعیتهای انسانیست؛ موقعیتهایی مثل طردشدگی، آزادی، و پیوندهای شکنندۀ انسانی. اگرچه رمان در چارچوب داستانی ساده پیش میرود، اما در بافت زیرین خود، پرسشهای عمیقتری را مطرح میکند: آیا میتوان جایی یافت که فردیت و تخیل، بی آنکه قضاوت شوند زیست کنند؟ یا چنین چیزی فقط در خیالاتمان حضور دارد؟

